به بهانه بیست و یکمین سالگرد رحلت حجت الاسلام حاج سیداحمد سادات خراسانی متولی امام زاده سید غریب

  • شناسه خبر: 21938
به بهانه بیست و یکمین سالگرد رحلت حجت الاسلام حاج سیداحمد سادات خراسانی متولی امام زاده سید غریب

حجت الاسلام حاج سیداحمد سادات خراسانی روحانی مبارز و انقلابی و از متولیان امام زاده سیدغریب ۲۱ سال پیش در چنین روزی دار فانی را وداع گفت.

به گزارش”روراستی” حجت الاسلام حاج سیداحمد سادات خراسانی از روحانیان مبارزه و انقلابی در سال ۱۳۱۰ در خانواده ای مذهبی در محله قطب آباد رفسنجان دیده به جهان گشود.

وی تا کلاس ششم را در مکتب خانه گذراند و سپس جهت کسب علوم فقهی راهی حوزه علمیه قم شد.

حاج سید احمد پس از کسب علوم، برای بالا بردن سطح فهقی همشهریانش به دیار خود بازگشت و به تبلیغ علوم دینی پرداخت.

سادات خراسانی از سال ۴۲ و پس از دستگیری امام(ره) به روشنگری نسبت به نظام شاهنشاهی پرداخت و بیشتر سخنرانی های خود را در مورد این نظام انجام می داد.

این روحانی مبارز در سال ۴۹ برای اولین بار توسط ساواک در حوزه علمیه رفسنجان دستگیر و به مدت سه روز در پاسگاه ژاندارمری احمد آباد بازداشت شد، و از آن جا به مدت سه سال و شش ماه به شهرستان ایرانشهر تبیعد شد.

در آن زمان آیت الله خامنه ای را به ایرانشهر تبعیدکرده بودند که سید احمد منزلی برای اسکان ایشان اجاره کرد و پس از آن تبعید به رفسنجان بازگشت و طی یک سخنرانی در مسجد امام دستگیر و یک ماه در زندان ساواک کرمان به سر برد و سال ۵۳ مجدد دستگیر و به شهر بیجار کردستان مدت یکسال تبعید گشت.

این روحانی نستوه در انارک نایین اصفهان نیز مدتی تبیعد بود که در بدو تبعیدش در این شهر با فرمانده پاسگاه ژاندارمری انارک درگیر شده و از همان جا مستقیم به اقلید فارس و به مدت یکماه تبعید شد.

وی در اواخر سال ۵۶ محل تبعید خود را ترک کرده و به رفسنجان مراجعت کرد و زمینه انقلاب اسلامی را در شهر خودش آماده کرد و برنامه ریزی های راهپیمایی ضد رژیم را راه انداخت.

از مهم ترین فعالیت های سیداحمد سادات خراسانی بعد از انقلاب؛

رئیس اداره آبیاری رفسنجان

امین موقوفات حاج آقاعلی

متولی امام زاده سید غریب

وی در ۲۷ فروردین سال ۷۴ در حالی که برای درمان همسرش راهی زاهدان بود، در میانه راه کنترل خودرو از دستش خارج شده و به همراه همسرش حاجیه بی بی فاطمه پورصادقی دار فانی را وداع گفتند.

برچسب ها:
رفسنجان، روراستی، متولی، سیدغریب
دیدگاه‌ها
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط روراستی منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
در جواب نظر :

  • زندگی نامه

    در یکی از قدیمی‎ترین محله‎های رفسنجان به دنیا آمد؛ محلۀ قطب آباد، سال ۱۳۱۱ شمسی. زندگی ساده و فقیرانه‎ای داشتند. پدر با حمل و جابه جا کردن بار در بازار و درآمد مختصری که از این راه به دست می‎آورد، گذران زندگی می‎کرد. اصالتاً اهل فهرج یزد بودند. فراز و نشیب روزگار آنها را به سمت رفسنجان کشانده بود. پدرش از سادات مورد احترام شهر بود و با عرق جبین نان حلال به خانه می‎آورد. سید محمد شش بچۀ قد و نیم قد داشت؛ دو دختر و چهار پسر. سید احمد اگر چه دومین فرزند خانواده بود؛ اما پسر ارشد محسوب می‎شد، به همین دلیل احساس می‎کرد وظیفه‎اش نسبت به سایرین سنگین‎تراست. سید احمد با این‎که سن کمی داشت موقعیت زندگی پدر را به خوبی درک می‎کرد. در بازار شاگرد کفاش و عصای دست پدر شده بود. در کفاشی کار می‎کرد، تا بتواند کمک خرج پدر شود و کمی از سختی‎های زندگی را هموار کند. کم کم دستان کوچک سید احمد به میخ و چرم و نخ و سوزن عادت کرده بود و سختی‎های کار با شیرینی لبخند پدر قابل تحمل‎تر می‎شد. به درس خواندن علاقۀ فراوانی داشت؛ اما با توجه به مشکلات زندگی، جرأت نمی‎کرد در این مورد با پدر حرفی بزند. وقتی پدر متوجه درس خواندن سید احمد شد که کلاس پنجم بود! تشویق پدر زمینه‌ساز ادامۀ تحصیل او شد؛ هم درس می‎خواند و هم کار می‎کرد. همین مسئله باعث شده بود علی‌رغم سن کمی که داشت، روحیۀ قوی و محکمی پیدا کند.... برگرفته از کتاب آقابزرگ

    مسعود

    سلام بر تو ای سید مبارز که مبارزه را با طاغوت درون آغاز کردی و تا شکست طاغوت برون از پای ننشستی! سلام بر تو و نجوای آهستۀ لبهایت که هماره از بلندای وجودت سخن می‎گفت؛ از جوششت که چون چشمه‎ها همیشه جاری بود و زلال. از کوششت که چون کوه استوار بود و برقرار. سوگند به حنجرۀ داوود که صدای تو ماندنی است. سوگند به شکیبایی ایوب که صبر تو ماناست و سوگند به شرافت یوسف که عزت تو تا ابد باقی خواهد ماند! خدا می‎داند که تو از بهار هم صبورتر بودی و سرخ‎روتر از آفتابِ نیم‎روز، در مزرعۀ عشق عرق می‎ریختی. تو سال‎ها به انتظارِ شکوه شکفتنِ گل‎های انقلاب نشستی و با تمام وجود و با تحمل سختی‎های فراوان علف‎های هرز و خارها را ازمیان برداشتی. سلام بر تو ای پاسدارِ «سید غریب» که اینک غریب‎تر از او درخاک خفته‎ای. از غربتت همین بس که با گذشت افزون بر بیست سال از عروج ملکوت‎ات هنوز قلمی زندگی سراسر شور و حماسۀ تو را به تصویر نکشیده است. امید که این قصور را بر ما ببخشایی و این قلیل را پذیرا باشی.

    مسعود

    کتاب آقا بزرگ از چاپ خارج شد... خاطراتی از زندگی سراسر شور و حماسۀ عالم مجـاهد حجت الاسـلام و المسلمیـن مرحوم حاج سید احمد سادات خراسانی

    میکاییل

    خدا رحمت کند . اول انقلاب رییس آبیاری بود و مردم زیادی صاحب تلمبه آب شدند و کلی باغ پسته اضافه شد و کشاورزی شهر دگرگون شد . در زمان تصدی موقوفه حاج آقا علی برای حفظ خانه خشتی قسمتی از دیوار و اتاق غربی را تخریب و حیاط و باغچه را صاف و ضبط پسته احداث نمود. سید غریب چقدر بیماران جنوبی را شفا داد. خداوند درجات ایشان را متعالی گرداند.

    محمد

    خدا رحمتش کند بسیار روحانی با سخاوت و شریفی بود

    محمد

    خدا رحمتش کند بسیار روحانی شریفی بود