گروهک منافقین از آغاز تا کنون شکستهای جبران نا پذیری را تجربه کرده به خاطر ندانم کاریهای سرکردگان خود، اما تا کنون متنبه نشده ویا هنوز در غرور اولیه خود گم شده وراه به جایی نمی برد .
روراستی : پس از دستگیری تعدادی از افراد سازمان مجاهدین خلق که هنوز از راه منحرف نشده بودند توسط رزیم در 26 بهمن، نخستین دادگاه نظامی، کار رسیدگی به اتهامات سران سازمان را آغاز کرد و سرانجام پنج نفر را به اعدام محکوم کرد و چهار نفر از آنان: محمد بازرگانی، علی باکری، ناصر صادق و علی میهندوست را در سی ام فروردین 1351 تیرباران کرد و مسعود رجوی را عفو قرار داد. رژیم محاکمه گروه دوم را نیز آغاز کرد و عدهای را به حبس و اعدام محکوم نمود. بعد از اعدام نخستین گروه از مجاهدین خلق، حوزه علمیه قم اطلاعیهای را به نام «روحانیون مترقی قم» صادر کرد و با قرار دادن آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا…» تأیید کرد که مرگ آنها شهادت است.
با ضربه شهریور 1350 تا آبان آن سال، تمام بنیانگذاران سازمان دستگیر شدند. بنیانگذاران سازمان با چند سال کار ایدئولوژیک، انگیزههای مذهبی و تجربیات سیاسی، مردان با هویتی بودند که به سازمان نیز هویت میبخشیدند؛ اما بعد از آن، سازمان در دست افرادی قرار گرفت که هرهری مذهبی، عملزدگی، فساد اخلاقی و نفاق، فرهنگ غالب آنها شده بود.بهرام آرام وتقی شهرام از سال 1352 مقدمات تغییر ایدئولوژیک را در سازمان به وجود آوردند و سپس در سال 1354 با به شهادت رساندن مجید شریف واقفی، نفر سوم کادر رهبری، اعلام تغییر مواضع کردند و از آن پس سازمان به یک سازمان مارکسیستی تبدیل شدو این مهم ترین شکست سازمان بود چرا که خارج شدن از دین اسلام و پرت شدن در یک وادی جهل بود . «اما از این موضوع به جز ساواک کسی اطلاع نداشت »
سازمان در ماههای اول پس از پیروزی انقلاب از امام خمینی با تعابیری چون «امام مجاهد اعظم»، «قائد پرافتخار»، «مجاهد آگاه» و…. یاد مینمود. اما در عمل مواضعی مخالف مواضع ایشان داشت. امام خمینی (ره) با توجه به اینکه بدنه اصلی ارتش، از فرزندان مسلمان ملت تشکیل شده بود و به استثنای عدهای از فرماندهان، ارتش در کنار ملت قرار گرفته بود، همواره از ارتش حمایت میکرد. اما گروههای چپ، شعار «انحلال ارتش» را سر داده بودند و سازمان علیرغم اینکه به ظاهر خود را مطیع امام قلمداد میکرد، همراه با دیگر گروههای چپ، خواهان انحلال ارتش بود. این روش منافقانه البته دیری نپائید. بویژه پس از آنکه رهبری روحانیت و موقعیت آن در انقلاب تثبیت شد، سازمان با شعار مبارزه با «ارتجاع» تمامی نیروهای کارآمد و مجرّب روحانیت بویژه آیتالله دکتر بهشتی، آیتالله خامنهای، و… را زیر فشار تهمت و ناسزا و حملههای ناجوانمردانه تبلیغاتی گرفت. از همینجا بخش عظیم مردم ایران از سازمان فاصله گرفتند، کار به جایی رسید که سازمان رسما اعلام کرد که تضاد اصلیاش با امپریالیسم آمریکا نیست، بلکه با ارتجاع حاکم است ورفته رفته پس ازفرار بنی صدر از کشور دست به ترورافراد مهم کشور زدند و این دومین شکست مهم سازمان به شمار می رفت .
شکست بعدی سازمان که دیگر به یک گروهک منافق تبدیل شده بودند عملیات مرصاد یا عملیات فروغ جاوید بود در مردار 1367 ، پس از چند روز با مرگ سه نفر از اعضاءاصلی و تعداد زیادی از افراد گروه به پایان رسید .
و اما شکست سخت آنها توسط جوانان عراق که منجر به کشته شدن 53 نفر از سر کرده های آنها شد، این گروهک از زمانی که از خط اصلی منحرف شد نخواست بپذیرد که دیگر با این افکار راه به جایی نمی برد و هم چنان بر افکار شوم خود با بیش از ترور شانزده هزار نفر باقی ماند، خود خواهی های این افراد به حدی است که کشته شدن نیروهای خودشان هم برایشان مهم نبوده و نیست، اما این گروهک باید عبرتی باشد برای کسانی که چه در خارج و چه در داخل به فکر خیانت به نظام جمهوری اسلامی ایران هستند ،« چراغی را که ایزد بر فروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد » ودر آخر ختاب ما به آنان که دچار گرفتگی غرور می شوند بدانید برگها در زمانی که فکر می کنند طلا شدند می ریزند .