آری انـگار جمـــل بود آنروز
هر خطایی محتـمل بود آنروز
یک طرف بود علی و بسی اصحاب چو مالک
آن طرف عایشه و طلـحه و بس عابد و سالک
عده ای سنجـــش حق را به القـــاب کردند
عامیان را به خیـال خودشان خواب کردند
غافل از موعظه مالک و سلمان بودند
بی خبــر از بصـر فرد مسلمـان بودند
فــکر کردند که عــلی بی یـار است
بی کس و یاور و بی غمخوار است
بی خبر زآنکه عـلی را خداونــد یار است
بعد او هم هزار مالـک و صد عمـار است
چون زمستان جمل رفت خواص خوار شدند
همــــه چـــون کهــــنه لبــاس ته بازار شدند
دگـر آن جلوه گـری شــان فتاد از دیـد ها
تیرشان خورد به سنگ و شکست امیـدها
مومنان جمـله به پا خاستن و داد زدند
همـه هیهــات من الذله را فریـاد زدند
زآن صدا کفرو منافق همه در خاک شدند
نقشه هاشـان همـه بر باد شد و پاک شدند
ر.موسایی