داستان زندگی عقابی که عمر کلاغ می خواست/عزت یا ذلت!

  • شناسه خبر: 65933
داستان زندگی عقابی که عمر کلاغ می خواست/عزت یا ذلت!

در یک داستان؛ وقتی عقاب می‌خواست عمرش به بلندای عمر کلاغ برسد با زندگی در کنار کلاغ، خواست راز عمر طولانی اش را بفهمد، متوجه شد که با هر ننگ و نکبتی نباید به عمر طولانی فکر کرد و زندگی کوتاه با عزت بهتر از عمر بلند با ذلت است.

در یک داستان؛ وقتی عقاب می‌خواست عمرش به بلندای عمر کلاغ برسد با زندگی در کنار کلاغ، خواست راز عمر طولانی اش را بفهمد، متوجه شد که با هر ننگ و نکبتی نباید به عمر طولانی فکر کرد و زندگی کوتاه با عزت بهتر از عمر بلند با ذلت است.

روراستی/داستان؛ عقابی در بلندای قلۀ رفیعی لانه داشت. عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمی خواست بمیرد. (متوسط عمر عقاب ۳۰ سال و متوسط عمر کلاغ ۳۰۰ سال است).

به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که: در پایین قُلّه، کلاغی لانه دارد. چهار نسل از خانواده ی عقاب ها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه ی عمر خود نیز نرسیده بود! عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد؛ تصمیم گرفت به نزد کلاغ برود و راز عمر طولانی وی را جستجو کند. بنابراین بال گشود و در آسمان به پرواز درآمد.

شکوه و عظمت عقاب بر کسی پوشیده نبود. با پروازش در زمین هیاهویی شد. پرندگان با حسرتی آمیخته با ترس به لای درختان گریختند،

خرگوش ها و آهوان سراسیمه به دل جنگل پناه بردند. به لانه ی کلاغ رسید؛ کلاغ با وحشت و تعجّب به وی نگریست! چه امری این افتخار را نصیب او کرده بود؟! عقاب داستان را برای کلاغ گفت و از او خواست تا راز عمر طولانیش را برای وی فاش کند. کلاغ گفت که: این کار را خواهد کرد و به او یاد خواهد داد آنچه خود انجام داده است تا عمر طولانی به دست آورد؛ پس باید عقاب از این پس با او زندگی کند و دَمخور او شوَد و عقاب پذیرفت! اما زندگی کلاغ کاملا متفاوت با زندگی او بود.

عقاب که همیشه در اوج آسمان جا داشت و غذایش گوشت تازه و آب چشمه ساران کوهسار بود. دید که کلاغ چگونه زندگی می کند و از چه راهی غذایش را پیدا کرده و می خورد و تحقیر را به جان می خرد.

در همان روز اول، عقاب زندگی خود را به یاد آورد و دانست که: زندگی و فرمانروایی کوتاه خود در بلندای آسمان را، هرگز با زندگی طولانی با این وضعیت در روی زمین، عوض نخواهد کرد، حتی اگر عمرش فقط یکروز باشد. عمر کوتاه با عزّت بِه از عمر طولانی با خِفَّت است.

این داستان مصداق بارز برخی افراد است که به دنبال کسب جیره و مواجب هر ذلتی را به جان می خرند و اوج گرفتن شان در پا گذاشتن روی انسانیت است.

برچسب ها:
خون شهدا مدیر ذلیل مدیریت انقلابی مدیریت با عزت مسئولیت
دیدگاه‌ها
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط روراستی منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
در جواب نظر :