سایت تحلیلی خبری روراستی

مصاحبه با مادر و همسر شهید پرتوی +عکس

به مناسبت یادواره شهیدان پرتوی در دبستان غیر انتفایی فتح مصاحبه ای با مادر و همسر شهید گرفته شد.

به گزارش روراستی:این مصاحبه توسط یکی از دوستان به مناسبت یادواره شهیدان پرنوی در دبستان غیر انتفایی فتح صورت گرفته و برای سایت ما ارسال شده است، که از این دوست عزیز برای این مصاحبه زیبایش تشکر میکنیم.

از مادر شهیدان پرتوی سوال اینگونه آغاز شد محمدمهدی هنگام شهادت چند سال داشتند و علی اکبر چطور؟

محمد مهدی 27 سال داشت و علی اکبر 16 سال.

بارزترین خصلت اخلاقی شهید محمدمهدی چه بود؟

خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بود و خوش سیما و خنده رو. با هر کس که رابطه داشت تعریف از اخلاق خوبش می کرد و  افسوس که ما او را دیر شناختیم.

هدف شهید از زندگی مادی و معنوی چه بود؟

احیای همیشگی نماز در اول وقت ولذت در قرائت قرآن. علی اکبر وقتی مدرسه اش (مدرسه دهخدا) ساعت 4 تعطیل می شد به مکتب ها و مجالس سیار برای قرائت قرآن می رفت.

از مادر پرسیدم عدم حضور فرزندانتان باعث خوش حالی شماست از دیدگاه شهادت، یا دوست داشتید کنارتان بودند؟

مادر گفت: طبق گفته بزرگان دین شهدا زنده اند و هدف فرزندانم دفاع از ناموس و میهن بود اما با همه ی این اوصاف دلم برایشان تنگ شده.

شما با رفتن به جبهه ی فرزندتان مخالفتی نداشتی؟

نه بر عکس خدا را شاهد می گیرم، من شب قبل از رفتنشان لباس های شخصی، آجیل و … برایشان مهیا کردم، و خوشحال بودم که می توانم با این کار بگویم برای بقای اسلام و میهنم ایران کاری انجام داده ام.

همسر شهید پرتوی

شهید مهدی پرتوی همسرتان، در طول زندگی با شما خاطرات زیادی به جا گذاشت، سوال من این است در طول زندگی مشترک ایشان بیشتر کنار شما بودند یا در جبهه ها حضور داشتند؟

قبل از ازدواج در عملیات های مختلف شرکت می کرد نظیر فتح المبین،حضور پررنگ در خرمشهر و…، من مهدی را ندیده بودم که از رهبر کبیر انقلاب وقت برای عقد گرفته بود،در سال 62 با آشنایی یکی از پاسداران به خواستگاری من آمد که همسر آن پاسدار از دوستان هم کلاسیم بود، اوایل سال 63 برادرش مجروح و در یکی از بیمارستان های شیراز تحت درمان بود و شهید شدند .

24 اردیبهشت سال63 در محضر امام عقد بستیم، 4 سالی که با محمدمهدی زندگی کردم دائم در حال ماموریت بود.  9 ماه اول زندگی مان محمدمهدی در زاهدان، و مدام طی این چهار سال در جبهه حضور داشت، همچنین هنگامی که به مرخصی می آمدند به فرماندهان می گفتند که هر وقت عملیات نزدیک شد به من بگویید تا بیایم جبهه.

از همسرشان پرسیدم بدترین خاطره ای که با شهید داشتید چه بود؟

 ایشان گفتند هیچ وقت کنار ما نبود و همش جبهه بود.

و باز پرسیدم بهترین خاطره ؟

 گفت زمانی که کنار ما بود هر چند بسیار اندک، بهترین زمان زندگی ام بود، و هر وقت که باهاش حرف می زدم از عمق وجود احساس آرامش می کردم.

گزارش:محمدی

خروج از نسخه موبایل