روراستی : در روز هشتم محرم به یکی از روستاها برای تهیه گزارش عزاداری سرور و سالار شهیدان رفتم این مراسم توجه مرا به خود جلب کرد در این مراسم برای اولین بار از اول تا پایان دلم شکست و همین طور از دیدگانم اشک جاری می شد انگار که اشک چشمم تمامی نداشت ، پس از پایان یافتن مراسم رفتم جلو و با یکی از برادران تعزیه خوان گفتگو کردم .
از او سوال اول را پرسیدم و او با لحنی جذاب بدون اینکه به سوال اول من توجه داشته باشد به تمام سوالاتی که در ذهنم بود مختصرومفید جواب داد، من که هم از تعزیه خواندنش لذت برده بودم و هم از صحبت کردنش این را دراو دیدم که کاملا دلداده است، دلداهُ سرور و سالار شهیدان و گفت که من سی پنج سال سن دارم و از وقتی که ب را از پ تشخیص دادم در مراسم تعزیه و عزای حسین (ع) شرکت داشتم تعزیه یک نمایش نیست تعزیه یعنی عشق ، یعنی زندگی ، من با تعزیه زندگی می کنم ، کسی تعزیه خوان می شود که عاشق باشد که دلداده باشد، تعزیه با بازیگری فرق دارد هیچ وقت یک بازیگر نمی تواند یک تعزیه خوان شود چون که تعزیه از درون انسان به عشق آقا شعله می کشد و هیچ چیز نمی توانداین شعله را خاموش کند ، من همیشه خدا را شکر می کنم که مرا در چنین راهی قرار داد؛ مرا در یک خانواده مسلمان آن هم شیعه خلق کرد اما می ترسم که نتوانم شکر همین نعمت خداوند را بجا آورم چه رسد که تکلیفم را آن گونه که بایدو شاید انجام دهم ،از خداوند می خواهم که عاقبتم را ختم به خیر کند، هیچ وقت این عشق را از من نگیرد و زیارت قبر آقا را نصیبم کند قبل از اینکه از دنیا بروم .
من که دیگر حرفی برای گفتن نداشتم پرسیدم نامتان چیست؟ گفت برای چه می پرسی گفتم می خواهم در سایت خبری بنویسم گفت نام من را نمی خواهد بنویسی برو از حماسه عاشورا بنویس ؛ بنویس که جوانان پیرو دین و امام حسین باشند؛ بنویس که نگذارند واقعه عاشورا دوباره تکرار شود .