به گزارش روراستی – با اتمام ثبتنام مردم برای مرحلهی دوم هدفمندی یارانهها و اعلام رسمی آمار اندک تعداد انصرافدادگان از دریافت آن، به نظر میرسد که دولت در برآورد تعداد افراد انصرافدهنده دچار خوشبینی زیادی گردیده بود که اینک آن را محققنشده میبیند.
تبیین چرایی رفتار مردم در قبال درخواست مصرانهی رئیسجمهور و دولت، که با چاشنی تهدید هم همراه بود، نیازمند بررسی همهجانبه و از سطوح مختلف است. این نوشتار در تلاش است تا با تکیه بر نگاه جامعهشناسانه، به تبیین چرایی این رفتار پرداخته و توجه مسئولین محترم دولت تدبیر و امید را به سنجیدهتر، عقلانیتر و علمیتر رفتار کردن در قبال مسائل کلان کشور دعوت نماید.
مردم ایران، مشارکتگریز یا مشارکتجو؟!
نگاهی به رفتارهای اجتماعی روزمرهی مردم ایران و رفتارهای کلان اجتماعی آنها نشان میدهد که مردم ایران در مواردی روحیهی مشارکتجویانهی بالایی دارند و در مواردی بهشدت مشارکتستیز بوده و مصالح و منافع شخصی را بر مصالح و منافع عمومی ترجیح میدهند. مشارکتجویی ایرانیان را میتوان بهشدت در عرصههای دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و پایبندی به آن مشاهده کرد. رفتار مشارکتگریزانهی مردم ایران را هم میتوان در عرصههایی همچون عرصههای مدنی و قانونی مشاهده کرد. حضور ایرانیان در صحنههای دفاع از انقلاب اسلامی، همچون راهپیماییهای 22 بهمن و در مواقع حساسی چون 9 دی 1388 که از ناحیهی انقلاب اسلامی احساس خطر میکنند و در دورههای مختلف انتخابات، نشاندهندهی نرخ بالایی از مشارکت و همدلی ایرانیان است.
از طرف دیگر، نگاهی به رفتارهای مردم ایران در عرصههای رسمی و قانونی، که بهنوعی یک طرف آن دولت و نظام سیاسی قرار دارد و طرف دیگر آن مردم هستند، نوعی مشارکتستیزی و ترجیح منفعت فردی در برابر منفعت جمعی را نشان میدهد. موردی که به وضوح در رفتار اخیر آنان در بحث انصراف از دریافت یارانهی نقدی قابل مشاهده است. برای این واقعیت میتوان مثالهایی همچون عدم توجه به قوانین راهنمایی و رانندگی و نقض قوانین، فرار از پرداخت مالیاتی و موارد بسیار دیگری را نام برد. سؤال اساسی و مهم در اینجا این است که علت این رفتار دوگانه چیست و چرا در این مورد خاص، به شکل پررنگتری رفتار مشارکتگریزانه رخ داده است؟ اشاره به این نکته ضروری است که بخشی از کسانی که برای یارانه ثبتنام کردهاند، واقعاً برای دریافت آن محق هستند، ولی بخش قابل توجهی هم میتوانستند از آن برای تحقق منافع جمعی چشمپوشی کنند که این کار را نکردند و این نوشتار به دنبال یافتن پاسخی قانعکننده برای رفتار این گروه است.
همبستگی اجتماعی، عامل ایجاد مشارکت اجتماعی
افزایش همبستگی اجتماعی، یکی از دغدغههای اصلی جامعهشناسان کارکردگراست که به دنبال افزایش نظم در جامعه هستند. برای مثال، دورکیم بهعنوان یکی از متفکران اصلی کارکردگرا، بهشدت برای مسئلهی نظم اهمیت قائل است و بحث همبستگی اجتماعی را مورد توجه قرار میدهد. وی بین دو نوع همبستگی مکانیکی و ارگانیکی، تمایز قائل شده و همبستگی مطلوب دورهی مدرن را همبستگی ارگانیکی قلمداد میکند که مبتنی بر تقسیم کار اجتماعی است.
اعضای یک جامعهی تمایزیافتهی مدرن به عناصر تقویتکنندهی جمعی و مشترک کمتر وابستهاند، ضمن آنکه وابستگی زیادی به وظایف و نقشهای تخصصی و تمایزیافتهای که شاخص نظامهای همبستگی ارگانیکاند، دارند. گرچه عناصر فردی یک چنین نظامی اشتراک کمتری دارند، اما به دلیل وابستگی متقابلشان، که از تقسیم کار اجتماعی ناشی شده است، همبستگی بیشتری نسبت به جامعهی مکانیکی دارند.
دورکیم در آثار ابتداییاش گفته بود که نظامهای سنتی مبتنی بر باور مشترک، مختص همبستگی مکانیکی در جوامع ابتداییاند، ولی همبستگی ارگانیک که از تنوع فزاینده و پیشرفتهی تقسیم کار و نیز وابستگی متقابل هرچه بیشتر پدید میآید، برای پیوند دادن اعضای جامعه، به باورهای مشترک کمتری نیاز دارد. مبتنی بر این دیدگاه، به نظر میرسد که جامعهی ایران حائز بسیاری از ویژگیهای جامعهی ارگانیکی باشد، ولی چه چیزی سبب میشود که این دیدگاه بهعنوان یک ابزار تحلیلی نتواند نوع همبستگی جامعهی ایران و روحیهی مشارکتی مردم آن را توضیح دهد. دقت در فضای کلی نظریات جامعهشناسی غربی نشاندهندهی این است که این نظریات در چارچوب تحلیل و تبیین جوامع عرفیشدهی غربی و کمک برای عینیتر شدن و استقرار هرچه بهتر اندیشهی مادی و سکولار مدرنیته است. از این رو، توان تحلیل مسائل جامعهای همچون ایران را، که هنوز در ساحت قدسی به سر میبرد و در برابر موج سهمگین مدرنیته مقاوم است، ندارد.
اسلام و انقلاب اسلامی عامل وفاقآفرین
به نظر میرسد که عامل اصلی ایجاد همبستگی و وفاق در جامعهی ایران، عنصر اسلام است که به دلیل سابقهی طولانی یکتاپرستی و حضور دین اسلام در تاروپود جامعه به عنصری بیبدیل در مناسبات آن تبدیل شده است؛ بهگونهای که علیرغم تمایزات قومی و زبانی متنوع در این جامعه، همواره نقش اصلی را در همسازی و همگرایی مردم بازی کرده است. تدقیق در تاریخ این سرزمین هم گواه این است که این عامل نقشی اساسی در حفظ و دفاع از تمامیت ملی و فرهنگی در برابر تهاجم بیگانگان داشته است. در دورهی معاصر هم بهخوبی میتوان همبستگیآفرینی آن را در واقعهی تحریم تنباکو و نهضت ملی شدن نفت مشاهده کرد. توجه به این عامل اصلی همبستگیساز و مشارکتآفرین میتواند تناقض پیشگفته در ابتدای بحث را توضیح دهد.
انقلاب اسلامی به رهبری یک شخصیت برجستهی دینی دارای بالاترین درجهی فهم از دین به پیروزی رسید. امام خمینی (ره) با آگاهی از نفوذ بالای دین در قلوب مردم ایران و با تکیه و اعتماد به مردم، توانست بالاترین حد همبستگی را در جامعهی ایران ایجاد کرده و بالاترین حد مشارکت برای تحقق یک آرمان ملی را بیافریند. مردم ایران، انقلاب اسلامی را یک انقلاب از جنس بازگشت به آموزهها و ارزشهای دینی میدانند که به رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید. از این رو، همواره در مناسبتهای مختلف مرتبط با کلیت آن شرکت میکنند؛ همانگونه که در ایام محرم و در عزاداریهای آن بهطور گسترده شرکت میکنند.
با این نگاه همبستگی مردم ایران را نه میتوان مطابق نظر دورکیم از نوع مکانیکی که حاصل درهمتنیدگی جامعهی سنتی است دانست و نه از نوع ارگانیکی که ناشی از تقسیم کار اجتماعی است در نظر گرفت. این نگاه مختص جامعهای است که مادیات و فایدهگرایی و لذتجویی در آن غلبه دارد و عنصر تعیینکنندهی همبستگی، نیاز افراد به یکدیگر و منفعتطلبی اجتماعی ناشی از تقسیم کار است. در واقع همبستگی اجتماعی مردم ایران، ناشی از ایمان دینی آنهاست و هرجا که این عنصر محور قرار گرفته است، بالاترین نرخ مشارکت اجتماعی را آفریده است.
بیاعتمادی به دولتها و ناهمترازی آنان با انقلاب اسلامی
با فهم عنصر اساسی همبستگی مردم ایران میتوان علت مشارکتگریزی آنان را در موارد دیگری که ذکر گردید فهم کرد. واقعیت آن است که دولتهای پس از انقلاب، بهخصوص دولتهای پس از جنگ تحمیلی، نتوانستهاند ارزشهای انقلابی را بهطور کامل در خود بازتولید و بازنمایی کنند و از این رو، همواره در ترازی پایینتر از انقلاب اسلامی قرار داشتهاند و از این رو، نتوانستهاند اعتماد مردم را برای مشارکت در عرصههای کلان ملی به دست آورند.
در واقع همبستگی مردم حول انقلاب اسلامی به محوریت ولیفقیه قابل مشاهده است، ولی دولتها در ذهن مردم بهعنوان کارگزارانی که به دنبال پیگیری اهداف حزبی و جناحی و قبیلهای خود هستند شناخته میشوند که بیشتر شعار میدهند و کمتر عمل میکنند و نسبت به عملکرد خود مسئولیتپذیری ندارند. در واقع اعتماد مردم به دولت و نظام دولتی کاملاً خدشهدار شده است و در تحقق این آسیب، هم دولت سازندگی و هم دولت اصلاحات و هم دولت مهرورزی، سهیم هستند؛ همچنانکه دولت تدبیر و امید در تداوم آن مؤثر است. این ادعا واقعیتی است که بهخوبی در محاورات روزمرهی مردم نمایان است. سخن از اشرافیت دولتمردان و فسادهای مالی که ناشی از ضعف سیستمی و بیدغدغگی مسئولان دولتی است. پرداختن به رقابتهای سیاسی و غفلت از مشکلات و معضلات مردم، تساهل در دفاع از آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی، ایجاد خطوط قرمز برای عدم برخورد با تخلفات نزدیکان و ترجیح منافع حزبی و قبیلهای به منافع ملی و انقلابی، ضعف مدیریت و برنامهریزی در استفادهی درست از منابع ملی و… را میتوان بهوفور در صحبتهای روزمرهی مردم یافت. در کنار اینها، میتوان پایبندی به اصل انقلاب اسلامی و اعتماد کامل به ولیفقیه بهعنوان ستون اصلی خیمهی انقلاب را در سخنان و رفتار مردم مشاهده کرد.
در واقع در یک حکم کلی میتوان ضعف اعتماد مردم به سیستم دولتی را عامل اصلی مشارکتگریزی آنان در نظر گرفت، ولی با این حال، هرگاه دولتها توانستهاند یک همبستگی خوب ملی ایجاد کنند، حول محور انقلاب اسلامی و ارزشهای آن بوده است. برای مثال، میتوان به همبستگی ملی ایجادشده در موضوع هستهای اشاره کرد که آقای احمدینژاد توانست با تأکید بر آرمانهای انقلاب اسلامی ایجاد کند، ولی در ادامه، خصوصاً در دورهی دهم با حاشیهسازی وی و اطرافیانش و دور شدن از آرمانهای انقلاب اسلامی کمرنگ گشته و کارکرد خود را از دست داد.
دولت تدبیر و امید و ناکامی در جلب اعتماد مردم
ضعف دولت تدبیر و امید در ایجاد وفاق اجتماعی برای مشارکت مردم در انصراف از دریافت یارانهها را نیز میتوان از این منظر توضیح داد. پیروزی حسن روحانی در انتخابات یازدهم را نه محصول ایجاد یک گفتمان ایجابی فراگیر اجتماعی ذیل عنوان اعتدال میتوان دانست و نه آرای وی را میتوان آرای یکدست یک بدنهی اجتماعی با اهداف و نگرش واحد دانست. در واقع واکاوی محتوای سخنان و پیامهای انتخاباتی وی، که در برنامهها و فیلمهای تبلیغاتی نمود دارد، نشاندهندهی یک رویکرد کاملاً سلبی است که با نفی و حملهی هوشمندانه به رقبا به پیش رفت و فاقد هرگونه دیدگاه ایجابی بود. تلاش رئیسجمهور محترم و مشاوران و نزدیکان وی نیز برای تولید ادبیات برای ایجاد گفتمان جدید و ساماندهی نظام معنایی گفتمانی برای آن نیز بعد از انتخابات انجام شده است که چندان قرین موفقیت نبوده است. تحلیل سبد رأی آقای روحانی در انتخابات هم نشان میدهد که این سبد تلفیقی است متناقض از آرای طبقهی متوسط و متوسط به بالای جامعه با طبقهی پایین و محروم روستایی به اضافهی آرای سرگردانی که در دقیقهی نود و با ارزیابی کاندیدای دارای شانس نخست اقدام به رأیدهی میکنند.
با این وصف، پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری محصول ایجاد یک گفتمان نیست که با تکیه بر آن بتوان کمترین همبستگی ملی برای ایجاد مشارکت در طرحی ملی نظیر انصراف از یارانهها را ایجاد کرد. از طرفی همانگونه که گفته شد، مردم بهطور کلی نسبت به نظام دولتی و کارآمدی آن، اعتماد لازم را ندارند و عملکرد چندماههی این دولت هم نشانی از تلاش برای ترمیم آن ندارد. این موضوع در کنار عدم توجه دولت به عنصر اصلی همبستگیآفرین و عدم تلاش در مسیر تحقق آن، باعث شکست دولت در متقاعد کردن مردم برای انصراف از دریافت یارانهها گردید.
آقای روحانی از یک سو وعده داد که هم سانتریفیوژها خواهد چرخید و هم چرخ اقتصاد و با اصرار، تلاش نمود تا سرنوشت اقتصادی کشور و حل مشکلات آن را به مذاکرات هستهای و تعامل با کدخدای جهان! منوط نماید و از طرفی در وضعیتی که هیچ گشایش قابل اعتنایی در وضعیت مردم از قبل مذاکرات حاصل نشده است و در مقابل چرخش چرخ سانتریفیوژها هم از رمق افتاده است، از مردم خواست که در قبال افزایش قیمت سوخت و آب و برق و… از دریافت یارانهها نیز انصراف دهند.
در واقع مردمی که همواره حول محور انقلاب اسلامی بالاترین میزان همبستگی و مشارکت را نشان دادهاند، خود را در وضعیتی میبینند که ایستادگی در برابر استکبار، که یکی از اصول اساسی انقلاب اسلامی بود، تضعیف شده است؛ بدون اینکه هیچ دستاوردی داشته باشد. تصویری که از این دولت در این چندماهه در ذهن مردم ساخته میشود تصویر دولتی است که در لبهی خطوط قرمز انقلاب اسلامی حرکت کرده و به مذاکرهی مستقیم با بزرگترین دشمنان آن روی آورده، بدون اینکه دستاورد چندانی داشته باشد. تصویری که به عنصر همبستگیساز و وفاقآفرین مردم خدشه وارد کرده و از سویی با وعدهی دادهشده توسط رئیس دولت در تضاد است.
*حمیدرضا شاهنظری؛ کارشناس فرهنگی/برهان