چه جریان فکری به دنبال تئوریزه کردن سازش در کشور است؟

  • شناسه خبر: 5293
چه جریان فکری به دنبال تئوریزه کردن سازش در کشور است؟

تفکر مبارزه حق و باطل، نگاه حداکثري به انقلاب اسلامي دارد؛ يعني انقلاب اسلامي را انقلابي ضداستبدادي و ضداستکباري در مقياس ملي، منطقه اي و جهاني مي داند که نفي تمدن مادی و طراحي تمدن نوين اسلامی را دنبال مي کند، اما تفکر سازش داراي نگاه حداقلي به انقلاب اسلامي است و آن را بيشتر […]

تفکر مبارزه حق و باطل، نگاه حداکثري به انقلاب اسلامي دارد؛ يعني انقلاب اسلامي را انقلابي ضداستبدادي و ضداستکباري در مقياس ملي، منطقه اي و جهاني مي داند که نفي تمدن مادی و طراحي تمدن نوين اسلامی را دنبال مي کند، اما تفکر سازش داراي نگاه حداقلي به انقلاب اسلامي است و آن را بيشتر ضداستبدادي مي داند و از مبارزه با غرب و طراحي تمدن جديد کمتر سخن مي گويد یا سخن نمی گوید.

به گزارش روراستی به نقل از سرویس اندیشه دینی پایگاه 598 – حسن نوروزی/ متأسفانه برخي از جريان های سياسي منفعل از غرب، و همفکران آنها در حوزه و دانشگاه، و بعضي از افرادي که به لوازم کلامشان آگاه نيستند و يا در بررسي مباحث، کم دقت و کم کارند، به گونه ای با انتزاع نگري و سطحي نگري، تفکر سازش و تسلیم را تئوريزه مي کنند و دانسته يا نادانسته، از پشت به انقلاب اسلامي ضربه مي زنند. اينها حال مبارزه با استکبار جهاني را از دست داده اند و در مقام تحليل هم حوصله ندارند که عميق فکر کنند و پشت صحنه ها را ببینند.

برخي از اينها اگر جرأت داشتند شايد امام راحل (ره) را هم به جهت مواضع تند و داشتن تفکر مبارزه عليه غرب (که به ويژه در جلد 21 صحيفه امام آمده است) رأس افراطيون مي خواندند و اعلام می کردند که انقلاب از اساس مشکل دارد! اين ماجرا، قصه غربت انديشه اسلام ناب محمدي در میان برخی از انقلابیون پشیمان است که آرمان ها را معطوف به واقعیت ها تغییر داده اند نه اینکه واقعیت ها را معطوف به آرمان ها تحلیل کنند و تعالی بخشند (به عنوان نمونه اينجا و اينجا را ببينيد.).

مقام معظم رهبري (مدظله) در ديدار اخير با نمايندگان مجلس شوراي اسلامي درباره تفکر سازش و تفکر مبارزه فرمودند: «اینهایى که براى تئوریزه کردن سازش و تسلیم و اطاعت در مقابل زورگویان، نظام را متّهم میکنند به جنگ‌طلبى یا به تئوریزه کردن جنگ، دارند خیانت میکنند، دروغ میگویند. نه، نظام نظام انسانى است، نظام شرف است، نظام احترام به کرامت بشر است، نظام سلامت است؛ والصُّلحُ خَير. در همه اين صحنه ها، چه عرصه‌ى اداره کشور، چه عرصه‌ى فعّالیّتهاى گوناگون اقتصادى، علمى، فرهنگى و غیره، چه عرصه‌ى سیاست‌گذارى، چه عرصه‌ى تقنین، چه عرصه‌ى مذاکرات خارجى و غیره، باید بدانیم ما در حال مبارزه‌ایم؛ در ادامه‌ى مبارزاتى و راهى که به پیدایش نظام و بقاى نظام منتهى شد، داریم حرکت میکنیم؛ این را باید بدانیم. این بایستى مثل یک تفکّر گسترده‌اى بر تمام فعّالیّتهاى ما حاکم باشد، هر کارى میکنیم، این بایست در ضمن آن ملحوظ باشد… خب، حالا این مبارزه تا کِى طول خواهد کشید؟ مبارزه و جهاد به‌یک‌معنا تمام‌نشدنى است – چون شیطان همیشه در دنیا هست – به‌یک‌معنا با موقعیّتهاى مختلف، شکل جهاد تغییر پیدا میکند. اگر کشورها و ملّتهایى، بتوانند همّت کنند و جامعه‌ى بشرى را و جامعه‌ى جهانى را از زیر بختک استعمار و استکبار بیرون بکشند، مشکل حل خواهد شد.» (اينجا).

تفکر مبارزه حق و باطل، نگاه حداکثري به انقلاب اسلامي دارد؛ يعني انقلاب اسلامي را انقلابي ضداستبدادي و ضداستکباري در مقياس ملي، منطقه اي و جهاني مي داند که نفي تمدن مادی و طراحي تمدن نوين اسلامی را دنبال مي کند، اما تفکر سازش داراي نگاه حداقلي به انقلاب اسلامي است و آن را بيشتر ضداستبدادي مي داند و از مبارزه با غرب و طراحي تمدن جديد کمتر سخن مي گويد یا سخن نمی گوید. روشن است که اين دو گفتمان، حتماً در مباني سياست خارجي جمهوري اسلامي نیز داراي اختلاف نظر معناداري خواهند بود.

يکي از نمونه هاي تقابل تفکر مبارزه و تفکر سازش، مناظره اي است که اخيراً بين آیت الله سيد محمدمهدي ميرباقري با يکي از نمايندگان فکري و حوزوي جريان اصلاحات برگزار شد. موضوع بحث در مناظره فوق، مباني سياست خارجي جمهوري اسلامي بود. از نگاه استاد ميرباقري بايد موضوع سياست و قدرت را در حداقل فلسفه تاريخ تحليل و بررسي کرد و از آنجا مباني و چهارچوب هاي تعامل قدرت در دنياي امروز را به دست آوريم؛ سپس به فقه پرداخت. بنا بر نظر ايشان، قدرت، ناشي از اراده خداوند تبارک و تعالي است و او دو جريان حق و باطل را در تاريخ امداد مي کند، و دو جريان قدرت تاريخي سخت و نرم که با هم درگير هستند به وجود مي آيد. تقابل انقلاب اسلامي و غرب هم نقطه عطفي در اين مبارزه تاريخي حق و باطل است که در عرصه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و احياناً نظامي با هم مبارزه مي کنند. اما طرف مقابل مناظره معتقد بودند که چون در فقه اسلامي، جهاد ابتدايي جايز نيست لذا نبايد از جنگ با غرب حرف زد، بلکه بايد صلح را اصل قرار داد. ایشان می گفتند درست است که جريان حق و باطل در تاريخ با هم درگيرند اما ما به عنوان مسلمان، سردمدار اين جنگ تاريخي نيستيم؛ چون به ما گفته اند بر اساس فقه عمل کنيد و رفتارهايتان حجيت فقهي داشته باشد و در فقه هم از ما جنگ را نخواسته اند!

در اينجا چند سؤال پيش مي آيد از جمله اينکه اولاً آيا فقه اسلامي تکليف فرد مسلمان را در مبارزه با جريان تاريخي و اجتماعي حق عليه باطل مشخص نمي کند و از او نقش آفريني فعال را نمي خواهد؟ و اساساً مگر «فقه دين» يا «فقه جامع» علاوه بر احکام شرعي، شامل اخلاقيات و اعتقادات کلامي نمي شود؟[1] ثانياً آيا واقعاً فقه اسلامي (و لو جهاد ابتدايي را در عصر غيبت تجويز نکرده باشد)، به مبارزه با کفر و ظلم و ايستادگي در برابر تهاجم غرب به ملت هاي مظلوم جهان، سکوت کرده و حکم به مقابله نمي دهد؟ آيا جنگ نظامي تنها گزينه مبارزه است و ساير انواع درگيري با کفر، مثل جنگ سياسي، فرهنگي، اقتصادي و … مبارزه نيست؟ آيا از نظر فقه اسلامي ما حق حمله فرهنگي و يا اقتصادي به غرب را نداريم و در اينجا هم بايد منفعل يا مدافع باشيم؟ آيا اگر در اين عرصه ها انفعالي و تدافعي عمل کنيم، کيان اسلام به خطر نمي افتد و کفار بر مسلمين سبيل نمي يابند؟ ثالثاً پس، اين همه سخن درباره مبارزه با ظلم و کفر در جهان که توسط بنيانگذار کبير انقلاب اسلامي در طول حيات پربرکتشان و به ويژه در اواخر عمر شريفشان (که در جلد بيست و يکم صحيفه امام (ره) جمع است) چیست؟[2] آيا ضدفقهي است؟

در ادامه مناظره، استاد میرباقری با اشاره به برخي از موارد فوق، گفت و گو را ادامه دادند و اشاره کردند که بحث ما فقط در جنگ نظامي نيست؛ ضمن اينکه امام (ره) در عين حال که جهاد ابتدايي را جايز نمي دانستند اما از مبارزه قاطع جهاني با شرق و غرب سخن مي گفتند. استاد ميرباقري همچنين گفتند که اگر در مباني فرافقهي، مباني مقابله همه جانبه با نظام کفر را اثبات کرده باشيم، فقه هم تحت تأثير آن قرار مي گيرد و تکامل مي يابد؛ چون چهارچوب فقه، در کلام بسته مي شود و با توجه به پارادايم هاي کلامي، فقه اسلامي هم تکامل خواهد يافت. همچنين عقلانيت و اعتدال نيز بر اساس پارادايم هاي حاکم بر آنها تفسير مي شود؛ و گرنه هيچکس در جبهه سياسي و فکري انقلاب اسلامي مخالف عقلانيت و اعتدال نيست.

در اين نشست، آیت الله ميرباقري مباني سياست خارجي را در مقياس بنيادي و کلان بررسي کردند و يک بسته فکري و مفهومي را براي تحليل مباني و انتخاب رويکرد سياست خارجي مطرح نمودند اما بحث طرف مقابل در سطح خُرد طرح شد؛ آن هم با نگاهي محدود و سطحي به فقه موجود و فقه مطلوب؛ همراه با عدم ملاحظه رابطه فقه با مسلمات انديشه هاي معارفي در ضرورت مبارزه با طواغيت. ایشان از کنار جملات صريح امام (ره) درباره استراتژي مبارزه با غرب، به سادگي گذشتند و حتي دوست داشتند از تفکرات رهبر معظم انقلاب اسلامي هم خرج انديشه خود کنند در حالي که مواضع صريح معظم له، به ويژه فرمايشات اخيرشان درباره استمرار مبارزه در همه عرصه ها (اينجا)، به خوبي نشان دهنده اصل بودن مبارزه با استکبار جهاني در سياست خارجي جمهوري اسلامي است.

به عنوان حسن ختام، اشاره به بخشي از پيام آيه الله جوادي آملي به همين همايش، خالي از لطف نيست:

«وضعیب محارب و کسی که همواره از گزینه‌های نظامی روی میز حرف می‌زند فرق می‌کند؛ این‌ها همان‌هایی هستند که وقتی انسان با آنها دست می‌دهد باید انگشتانش را بشمارد و آیاتی مانند «فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ» ناظر به همین افراد است. علت مقابله با این افراد، کافربودنشان نیست؛ زیرا با کافر می‌شود کنار آمد، اما با مستکبر نه، این‌ها طبق آیه قرآن به سوگند‌ها و تعهدات و میثاق‌های خود پایبند نیستند. با این گروه نمی شود زندگی کرد… این‌ها با دست راست تعهد کنند، با دست چپ نقض می‌کنند، لذا مسئولان ما در مذاکره با این‌ها باید نهایت هوشیاری را داشته باشند» (اينجا).


[1] سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ج 11، ص 418؛ مراد از فقه، تنها علم به احکام فرعيه نيست؛ بلکه مراد، فهميدن همه معارف ديني از اصول و فروع است، نه خصوص احکام عملي.

[2] امام خميني (ره): «نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور! هميشه بابصيرت و با چشمانى باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد، لحظه‏اى آرامتان نمى‏گذارند». (صحيفه نور ج‏21 ص 329). «ما بايد در صدور انقلابمان به جهان، کوشش کنيم و تفکر اين­که ما انقلابمان را صادر نمی­کنيم کنار بگذاريم، زيرا اسلام بين کشورهای مسلمان فرقی قائل نمی­باشد و پشتيبان تمام مستضعفين جهان است. از طرف ديگر، تمام قدرت­ها و ابرقدرت­ها کمر به نابودی­مان بسته­اند و اگر ما در محيطی دربسته بمانيم قطعاً با شکست مواجه خواهيم شد» (صحيفه نور، ج‏12، ص 202). «بايد بسيجيان جهان اسلام در فکر ايجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و اين، شدنی است؛ چرا که بسيج، تنها منحصر به ايران اسلامی نيست، بايد هسته­های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ايستاد» (صحيفه امام، 2/9/1367). «من به صراحت اعلام می­کنم که جمهوری اسلامی ايران با تمام وجود برای احياء هويت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمايه­گذاری می­کند و دليل هم ندارد که مسلمانان جهان را به پيروی از اصولِ تصاحبِ قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه­طلبی و فزون­طلبی صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد.ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماييم و اين را بايد از اصول سياست خارجی خود بدانيم» (صحيفه امام، 29/2/1367). «ما هدفمان پياده کردن اهداف بين­الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است . ما می­گوييم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم» (صحيفه امام، 29/4/1367). «من بار ديگر از مسئولين بالاى نظام جمهورى اسلامى مى‏خواهم كه از هيچ كس و از هيچ چيز جز خداى بزرگ نترسند و كمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و فحشاى سرمايه‌دارى غرب و پوچى و تجاوز كمونيزم نكشند كه ما هنوز در قدم‌هاى اول مبارزه جهانى خود عليه غرب و شرقيم» (صحيفه امام، ج‏21، ص 326).

برچسب ها:
دیدگاه‌ها
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط روراستی منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
در جواب نظر :