یکی از کارمندان اداره ارشاد رفسنجان که روز چهارشنبه به طرز عجیبی درب اتاقش بدون آنکه باز شود و مشخص شود که او در اتاقش هست یا خیر، توسط رئیس اداره بسته می شود و حدود یک ساعت و نیم محبوس می شود.
به گزارش روراستی، حدود ساعت ۹ یکی از کارمندان اداره درب اتاق را باز می کند و عنوان می کند که رئیس حواسش نبوده که چک کند و ببیند شما هستید یا خیر و درب را قفل می کند.
ماجرا از این قرار است:
این کارمند حبس شده می گوید«من ماشینم بیرون است و رئیس پس از وارد شدن به اداره چشمش به اولین چیزی که می خورد ماشین من است و قطعا مطمئن بوده من در اداره و در اتاقم هستم احتمال دارد برای تنبیه من این مدت درب را قفل کرده باشد.
هر روز آقای سجادی درب اتاق مرا باز می کند و می گوید«عه شما هستید»، چه دلیلی داشت امروز این کار را نکرد و درب بسته را قفل کرد.
در اتاقی که من هستم حتی یک کامپیوتر هم نیست فقط چند تا بنر و کاغذ هست. من ارباب رجوعی هم ندارم و دلیلی نداشت کلید اتاق بدون توجه به حضورم در اتاق، درب را قفل کند.
بنده مشکل کلیوی دارم. این نوع تنبیه در کجای دنیا هست که آقایان بیایند و کارمندشان را در اتاق کارش حبس کنند.
عجیب است رئیس اداره چرا باید یک اتاق خاص را چک کند ببیند قفل هست یا خیر معمولا اخر وقت که همه دارند اداره را ترک می کنند در ها را قفل می کنند.
من به صورت دقیق ۱۷ سال و ۶ ماه سابقه کار در شهرداری دارم. ۱۴ سال در رشته معماری و شهرسازی تدریس می کنم. طراح سوالات سراسری پیام نور کل کشور هستم و سمت هایی از معاونت، مدیریت و..در شهرداری را گذراندم».
چرا از شهرداری به ارشاد منتقل شدید؟
« دو ماه به عنوان مامور به خدمت به اداره ارشاد رفسنجان منتقل شدم در این اداره دو ماهی هست که هیچ کاری انجام ندادم و در واقع کاری به من محول نشده و فقط حضور فیزیکی من در این مجموعه اهمیت داشته است. در این دو ماهی که به ارشاد آمدم یک ماه داخل راهرو اداره نشسته بودم که بعضی همکاران می گفتند ما خجالت می کشیم بعد از یک ماه اتاقی که انباری هست به من دادند».
برداشت شخصی من غرض ورزی و اکثرا مشکلات شخصی هست، غیربومی بودن و سیاسی نبودن من هم دلیل دیگری است. چون من در کارم کم نگذاشته ام و کاری که به من سپرده می شود به نحو احسن انجام می دهم و نمونه کارهای من به صورت آلبوم تهیه و به شهردار و دیگران نشان داده ام.
سر وقت به محل کارم حاضر می شوم و برای کارهایی که دارم از قبل هماهنگ می کنم.
آقای مدیرکل فرهنگ و ارشاد! انصافا دل بسوزانید. در وادی فرهنگ و ارشاد یک آدم فرهنگی را حبس کردن این شاهکار نیست.».
پایان