اشاره به جمله صریح مرحوم عظیمی برای ورود به ماجرای گفتگوی پنج شنبه شب گذشته(27 آذرماه 1393) بود که در برنامه دیروز، امروز، فردا انجام شد و دکتر حسام الدین آشنا(مشاور فرهنگی ریاست محترم جمهور) و حجت الاسلام المسلمین پارسانیا(عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی) به بحث در رابطه با وحدت حوزه و دانشگاه پرداختند.
فارغ از تمام جملات رد و بدل شده میان دکتر آشنا و حجت الاسلام و المسلمین پارسانیا، یک جمله از آقای آشنا و یک جمله از سوی آقای پارسانیا مهم تر از دیگر جملات به نظر نگارنده می رسد که قصد این یادداشت نیز پرداختن به همان دو جمله مهم است.
مضمون جمله آقای آشنا این بود:
تا زمانی که علوم دانشگاه کفریات تلقی می شود و همه این دانش ها را سکولار می دانیم، مقاومت از سوی دانشگاه وجود خواهد داشت. تلاش برای این که دانشگاه در حوزه هضم شود و این که صرفا مسؤولیت علوم انسانی را تصور کنیم بر عهده حوزه است و قیمی به نام حوزه نیاز است باعث مقاومت در دانشگاه می شود.
مضمون جمله آقای پارسانیا هم این بود:
ساینس، دین خود را دارد و تن به دین دیگری نمی دهد و ما باید برای دین خودمان به دنبال علم متناسب با آن باشیم.
جالب است که ما در گفتگوها فقط جملاتی سیاسی را می شنویم و همیشه از این جملاتی که در بالا ذکر شد به راحتی عبور می کنیم، در حالی که ریشه بسیاری از ناهنجاریها و منازعات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ما در همین دو جمله و اختلافی که میان این دو دیدگاه وجود دارد خوابیده است.
اجازه دهید جمله آقای آشنا را با دقت بیشتری بررسی کنیم.
1. در بیان ایشان به مقاومت دانشگاهیان در برابر حوزه اشاره شده و علت آن هم این دانسته شده است که دانشگاهیان وقتی می بینند که حوزیان، علوم دانشگاهی را کفریات می دانند و فقط خودشان را مسئول علوم انسانی صحیح می دانند می دانند مقاومت می کنند. بیان آقای آشنا حاوی نکاتی درست و نادرست در کنار هم است. اینکه دانشگاهیان مقاومت می کنند درست است اما اینکه حوزیان تمام این علوم را کفریات بدانند درست نیست و اتفاقا مشکل اینجاست که بخش وسیعی از حوزه به مرور از این تلقی فلاصله گرفته اند که ریشه علوم انسانی غرب الحادی و مادی گرایانه است و به رویه هایی روی آورده اند که بین قسمت های بد و خوب علوم انسانی غرب تفکیک کنند. اگر به سرنوشت بیشتر موسسات دوزیستی حوزوی دانشگاهی دقت کنیم می بینیم که از رویه سالهای آغازین تشکیل خود فاصله گرفته و یا بی انگیزه شده اند و یا از مسیر و ایده اصلی خود فاصله گرفته و به دنبال وصله و پینه کردن ساینس با مباحث حوزوی و دینی هستند. پس این نحوه بررسی موضوع از سوی آقای آشنا درست نبود و بیشتر بر دو قطبی حوزه-دانشگاه تاکید داشت درحالی که این دو قطبی واقعی نیست. یعنی ما حوزیان بسیاری داریم که علوم دانشگاهی را کفریات نمی دانند و از طریف دیگر دانشگاهیانی داریم که علوم دانشگاهی را کفریات می دانند!
2. نکته دوم این است که اگر دلایلی را که آقای آشنا عنوان کردند کنار بگذاریم، باز هم دانشگاهیان مقاومت خواهند کرد. چون دانشگاهیان نمی دانند چرا باید تغییری در وضعیت دانشهای خود ایجاد کنند. دانشگاهیان به این علوم باور دارند و هر روز در حال ترجمه و تدریس و شرح و مرور متون علوم انسانی اجتماعی شکل گرفته در دانشگاه های غربی هستند و کار درست را همین می دانند و کلا با این مساله که حکومت قصد ایجاد تغییر در دانشگاه و علوم دانشگاهی دارد، مشکل داشته و دارند. چون آنها دانشهای خود را درست و مطابق با واقع می دانند و نتیجه تلاش چند قرن خرد جمعی بشر، پس دلیلی برای اصلاح و تغییر آن نمی بینند، چه حوزه بخواهد، چه حکومت بخواهد و چه شخص و نهاد دیگری و حوزه را در مقابل دانشگاه قرار دادن دردی را دوا نمی کند، بلکه باید روی این مساله تمرکز کرد که چرا پس از انقلاب، همواره حاکمیت، تغییر محتوا و ساختار در دانشگاه را دنبال کرده است؟ البته این نکته نیز همین جا لازم به ذکر است که حاکمیت به اندازه تغییر در دانشگاه، تغییر و تحول در حوزه را دنبال کرده است و جالب است که حوزه نیز مانند دانشگاه مقاومت می کند. آنجا نیز حوزیان علت مقاومت خود را این می دانند که دانشگاهیان می گویند علوم شما کارآمد نیست، کاربردی نیست، کلی گویی است و دردی از جامعه و زندگی مردم دوا نمی کند پس باید تغییر کند. پس می بینیم این تغییر مطالبه تغییر فقط مربوط به دانشگاه نیست و فقط دانشگاه نیست که مقاومت می کند و حوزه نیز درگیر مساله تغییر و مقاومت در برابر آن است. بهتر است به جای در برابر هم قراردادن حوزه و دانشگاه، بررسی کنیم که چرا حاکمیت که متشکل از حوزیان و دانشگاهیان است، تحول در حوزه و دانشگاه را از ابتدای انقلاب تاکنون و به عناوین مختلف دنبال کرده است؟ آیا این مساله صرفا یک حرکت سیاسی است یا لایه های فکری و عمیق تری نیز دارد که ما حوصله پرداختن و یا دیدن آنها را نداریم و ترجیح می دهیم همیشه اینگونه تلاشهای حاکمیت را سیاسی بدانیم و بنامیم و محکوم به شکست!
3. اگر جمله آقای آشنا را که شعار سیاسی اکثر مسئولین نیز می تواند باشد فی البداهه از تک تک چهره های مطرح در عرصه سیاست و فرهنگ و اقتصاد ایران بپرسید، یک جواب می شنوید. به عنوان مثال اگر از آقای رییس جمهور بپرسید خواهند گفت که قطعا این تصور اشتباهی است که بسیاری از مباحث علوم انسانی غرب کفریات است و همه اش سکولار است. از آقای لاریجانی هم بپرسید همین را خواهد گفت. آقای حداد عادل(رییس شورای تحول در علوم انسانی) نیز احتمالا جوابی با کمی ابهام، اما در همین مایه ها خواهد داد. آقای خاتمی(رییس جمهور اسبق) نیز قطعا تایید خواهد کرد که بله همین طور است و علوم انسانی امروز دانشگاه ها یکسره کفریات نیست و این حرف غلط عده ای سنتی است. رییس مجمع تشخیص نیز قطعا جوابی با همین سیاق داده و از این فرصت نیز برای کوبیدن معتقدین این جمله استفاده کرده و آنها را اقلیتی افراطی در برابر ملت معرفی می کنند. آقای احمدی نژاد(رییس جمهور سابق) به احتمال زیاد خواهد گفت که تمام علوم دانشگاهی کفریات نیست و سکولار نیست و باید از آنها در راه اعتلای ایران استفاده کرد. آقای قالیباف و ولایتی و ابوترابی و ظریف و ضرغامی و مصباحی مقدم و سیف و طیب نیا و بادامچیان و شریعتمداری و قوچانی و جلایی پور و یزدی و لیلاز و نیلی و توکلی و … نیز با قطعیت و یا کمی تردید، این جمله را تایید خواهند کرد. پس اختلاف اینان بر سر چیست؟!!
4. شاهد دیگری بر این مدعا که اختلافات سیاسی موجود در میان جریانهای قدرت در ایران صوری است را می توان در جلسه رای اعتماد به وزیران دولت یازدهم مشاهده کرد. وقتی نمایندگان به وزاری پیشنهادی که اسمشان به فتنه آلوده شده بود رای ندادند اما به دکتر طیب نیا که شاگرد خوب علوم اقتصادی دانشگاه است و علی رغم تلاشهایی در حوزه اقتصاد اسلامی و اقتصاد مقاومتی، پاینبد سفت و سخت اقتصاد مدرن است(در کنار آقایان نیلی، نهاوندیان، نوبخت، سریع القلم) بالاترین رای را دادند، روشن شد که اختلافات عمیق نیست و هنوز نمایندگان محترم حزب اللهی و اصولگرا درک نکرده اند که متهم اصلی در فتنه، علوم انسانی مدرن بود و بس. انگار این ها نکات مهم حجاریان را در مورد وبر، انواع کنشها و همچنین انواع حکومتها نشنیدند و اینکه گفت وقتی دانشجوی تحصیل کرده در رشته علوم سیاسی به ولایت فقیه نگاه می کند، به خاطر عینک علم مدرن، چیزی جز دیکتاتوری نمی بیند.
انگار توضیحات آقای تاجیک را اصلا نشنیده بودند و از همه دردناک تر اینکه انگار اصلا این جملات رهبر معظم انقلاب را در بحبوبه فتنه و در جمع اساتید دانشگاه هرگز نشنیده اند که فرمود:
« بسيارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفه هائى هستند كه مبنايش ماديگرى است، مبنايش حيوان انگاشتن انسان است، عدم مسئوليت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، اين علوم انسانى را ترجمه كنيم، آنچه را كه غربى ها گفتند و نوشتند، عيناً ما همان را بياوريم به جوان خودمان تعليم بدهيم، در واقع شكاكيت و ترديد و بى اعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزشهاى خودمان را در قالبهاى درسى به جوانها منتقل كنيم؛ اين چيز خيلى مطلوبى نيست. اين از جمله ى چيزهائى است كه بايستى مورد توجه قرار بگيرد؛ هم در مجموعه هاى دولتى مثل وزارت علوم، هم در شوراى عالى انقلاب فرهنگى، هم در هر مركز تصميم گيرى كه در اينجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاه ها و بيرون دانشگاه ها. به هر حال نكته ى بسيار مهمى است. »8/6/1388
ایکاش سینه چاکان و پایداران و رهروان ولایت در مجلس و دیگر نهادها و علاقه مندان به ابراز ارادت به مقام معظم رهبری در دولت، به جای این همه ابزار محبت، حداقل نگاهی به نقطه نظرات ایشان نه به عنوان رهبر انقلاب بلکه به عنوان یک متفکر در حوزه علوم انسانی و علوم اسلامی می انداختند.
قطعا قبول اینکه مبنای بسیاری از مباحث علوم انسانی مادی گرایانه و الحادی است و مبنایش حیوان انگاشتن انسان است برای بسیاری از اساتید دانشگاه و حتی حوزه قابل قبول نیست و حتما نسبت به آن واکنش داشته و دارند و خواهند داشت. اما نکته مهم، قبول یا عدم قبول این گزاره نیست بلکه نکته مهم، شکافی است که میان معتقدین به این جمله و مخالفین آن وجود دارد که در ابتدای این یادداشت به عنوان اصلی ترین طبقه بندی میان جریانات فکری سیاسی در ایران از آن و از قول مرحوم عظیمی یاد کردیم.
اگر این معیار را در نظر بگیرید و بر اساس آن طبقه بندی کنید، بسیاری از کسانی که امروز در رسانه ها دشمن خونی یکدیگر به نظر می رسند، دوستانی بسیار پاینبد به یکدیگر خواهند بود و تمام اختلافات ظاهری و کوچک در برابر این همدلی و همفکری بزرگ و مهم فراموش خواهد شد و آن هم باور به ساینس است و اینکه باید کشور را با علم مدرن اداره کرد و تا زمانی که ما نتوانیم از ظاهر اختلافات عبور کرده و به عمق منازعات برویم، راهکارها و نسخه های پیچیده شده 100 روزه و یکساله و ده ساله برای کشور چندان نتیجه بخش نخواهد بود. تا زمانی که به ریشه منازعات و اختلافات نپردازیم، نمی توانیم به دنبال معنای کلماتی مانند آزادی و عدالت و توسعه و اعتدال و مقاومت و …بگردیم و مطرح شدن یکی از این واژگان در ایام انتخابات دردی را دوا نمی کند و همچنان باید منتظر دست به دست شدن قدرت میان جریانات سیاسی که کم یا زیاد به علم مدرن باور دارند بود.
باید با احترام به طرفین این اختلاف به هر دو فضای ابراز نظر داده شود و باید با این واقعیت مواجه شویم که عده ای در ایران اسلامی، علوم انسانی غربی را در اغلب موارد کفر و الحاد می دانند و این افراد انسانهای بی مطالعه و بی سواد و سیاسی کار و افراطی نیستند و برخی در بهترین دانشگاه های اروپا و آمریکا تحصیل کرده اند اما بر این باور هستند که علوم انسانی مدرن مادی گرایانه و الحادی است و با باورها و اعتقادات دینی(ادیان توحیدی) سر سازگاری ندارد.
اینجاست که به جمله مهم آقای پارسانیا می رسیم که شاید مهم ترین راهکار مخالفین ساینس باشد و آن هم اینکه ساینس، دین خود را دارد و مدرنیته دینی ساخته و پرداخته بشر معاصر غربی است و این دانشها، زاییده دینی به نام مدرنیته هستند و حاضر به پذیرش پسوند اسلامی در پس خود نیستند و اگر اقتصاد اسلامی و روان شناسی اسلامی و … جواب نمی دهد، چون آن اقتصاد تهی و بی جهت نیست که بتوان با اسلام ترکیبش کرد بلکه اقتصاد مدرن است و همینطور جامعه شناسی مدرن و روان شناسی مدرن و …
پس نمی توان اسلام را وصله به اقتصادی که خود تابع دین و آیین دیگری است کرد و اگر به دنبال تغییر وضعیت هستیم، باید به دنبال علم متناسب با دین و آیین خود باشیم. حالا هزاران سوال پیش روی ما خواهد بود که مگر می شود هر دینی برای خود علوم انسانی داشته باشد؟ مگر وظیفه علم توصیف واقعیت نبود و مگر واقعیت یک چیز نیست پس چگونه می توان علوم مختلف داشت؟ دین چگونه می تواند در شکل گیری علمی متفاوت از علوم انسانی موجود نقش داشته باشد؟ منظور ما از دین چیست؟ آیا دین چنین نیاز، ضرورت و وظیفه ای دارد یا می توان اداره امور دنیای خود را به علوم مدرن و سعادت و هدایت اخروی را به معارف دین واگذار کرد؟ و هزاران سوال دیگری که همچنان بی جواب و یا با جوابهای نقادی نشده باقی مانده اند و تا این مسائل به صورت جدی و در فضایی آزاد و صریح مورد توجه اندیشمندان قرار نگیرد، مشکلات و ناهنجاریها و منازعات و فتنه ها در راه است…