گفتگوی روراستی با مادر شهید غواص “حسن عبداللهی”

  • شناسه خبر: 75131
گفتگوی روراستی با مادر شهید غواص “حسن عبداللهی”

مادر شهید حسن عبداللهی می گوید: فرزندم را در راه خدا تقدیم کردم و افتخار می کنم. منتی بر هیچکس ندارم اما مسئولان حرمت مادران و خانواده شهدا را نگه دارند.

مادر شهید حسن عبداللهی می گوید: فرزندم را در راه خدا تقدیم کردم و افتخار می کنم. منتی بر هیچکس ندارم اما مسئولان حرمت مادران و خانواده شهدا را نگه دارند.

به گزارش روراستی، در آستانه سالروز شهادت ام ابیها و یادواره شهدای غریب اسارت با مادر شهید حسن عبداللهی از شهدای شاخص رفسنجان گفتگویی انجام دادیم که روایت آن را در اینجا می خوانید.

” فرزندم ۵ سال در جبهه ها بود که ۴ سالش در دریا خط شکن بود غواص بود و در کربلای ۴ به شهادت رسید. چند سال مفقود بود تا اینکه سال ۷۴ بعد از ۹ سال دوری خبر آوردند که پیکر فرزندم به همراه ۸ شهید دیگر پیدا شده است. به همراه خانواده برای دیدن پیکر فرزندم به محلی که شهدا را آورده بودند رفتیم. دیدن آن صحنه تاب و تحمل زیادی می خواست‌. هیچ چیز نبود فقط چند تکه استخوان و یک پلاک به نام حسن عبداللهی. پسرم گفت مادر این برادرم نیست برادرم غواص بود در حالی که این لباس‌ها و پوتینها نشان می دهد حسن برادرم نیست. گفتم مادر چاره ای نیست دیگر باید بپذیریم پلاکش هست و پدرش هم پذیرفت و رفتیم و مراسم خیلی خوبی برای شهید گرفتیم و سال‌ها بر سر مزارش رفتیم و هر سال مراسم گرفتیم.

یک روز خبر آوردند که حسن به همراه شهدای غواص با دست بسته پیدا شدند و آنان را به فرودگاه تهران آوردند و قرار است فردا به رفسنجان بیاورند که یکی از آنان حسن عبداللهی یعنی فرزند من است. نشستم و به فکر فرو رفتم بچه خودم پیدا شده بود در حالی که سالها برای آن شهید مادری کرده بودم.روز سپری شد و دوستان و آشنایان به منزل ما می آمدند و می رفتند. شب با خدای خودم رازنیوز می کردم و به خدا گفتم همه شهیدان مانند فرزندان من هستند چه شده که بعد از آن همه سال مادری برای آن شهید حالا اعلام می کنند که فرزندم پیدا شده.

بعد از نماز صبح خوابم برد و در خواب دیدم یک نفر از در وارد شد فکر کردم یکی از بچه هاست. اندکی طول کشید دیدم حسن است ساکش را برداشت که برود صدایش زدم و از خواب بیدار شدم احساس کردم حسن آمده به من بفهماند که مادر من آمدم.

شب بعد هم خواب دیدم حسن آمد و از من پرسید مادر وقتی فهمیدی من آمدم خوشحال شدی یا ناراحت و دستی بر صورتم کشید. بیدار شدم عطری در خانه پراکنده بود و فهمیدم که فرزندم آمده بود.

الان هم سر مزار که می روم اول سر مزار شهید اولم می روم و برایش مادری می کنم بعد سر مزار حسن.

در کنگره شهدای غریب اسارت بر مادر شهید عبداللهی چه گذشت

اما در کنگره شهدای غریب اسارت که ۱۷ تیرماه ۱۴۰۳ در تالار خیام دانشگاه ولیعصر(عج) برگزار شده بود چه بر این مادر شهید گذشت که اینچنین قلبش رنجیده بود و با صدای لرزان و چشم گریان از آن سخن می گفت!

“از بنیاد شهید تماس گرفتند که چنین مراسمی هست تشریف بیاورید. با دختر و پسرم به این مراسم رفتیم ۹ شهید بود که از هر خانواده یک نفر بالا آمد و در باره شهیدشان صحبت کرد اما نامی از پسر من نبردند و ما را برای رفتن به جایگاه صدا نزدند و بخش صحبت های خانواده شهدا تمام شد. پسر و دخترم دلخور و من هم دل شکسته سالن را ترک کردیم. با پای رنجورم به سختی پله ها را پیمودم و گفتم ایکاش نیامده بودیم که اینچنین ما را بی عزت کردند.رئیس بنیاد شهید خودش فرزند شهید است و اینگونه رفتارها پسندیده نیست.”

علاوه بر این رفتار برگزارکنندگان کنگره مادر شهید از کتابی که در مورد ۹ شهید چاپ شده بود سخن گفت و اینکه تنها چند خط از فرزندشان نوشته شده گلایه کرد.

مادر شهید عبداللهی از اینکه بدون اجازه آنها کتاب چاپ و پخش شده سخن به میان آورد و و ابراز نارضایتی کرد و گفت: بدون رضایت ما این کتاب چاپ شدو خواستیم جمع شود دست اندرکاران این مساله باید جوابگو باشند. آنچه که ما تعریف کردیم با آنچه چاپ شده آنهم در کتابی بدون مجوز تحریف بوده و با واقعیت تطابق ندارد.

حالا مسئولان امر برای جبران خطاهایی که موجب شکستن دل این مادر شهید شده بهتر است پا پیش بگذارند چرا که پستی که در آن مشغول هستند از دولتی سر خون فرزند همین مادر و دیگر شهدایی است که جان دادند پس باید حرمت خانواده هایشان هم تا ابد حفظ گردد و کوچکترین خدشه ای به شان و منزلت مادران و خانواده شهدا وارد نگردد.

برچسب ها:
شهدای غریب اسارت شهید حسن عبداللهی مادر شهید
دیدگاه‌ها
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط روراستی منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
در جواب نظر :

  • هادی صالح زاده

    دل شکستن یک مادر و خواهر شهید هنر نیست ول متأسفانه دل که شکست دیگه شکست با عذر خواهی و تاسف هم دل شکسته مرهم نمی شود ،